انتظا ر
نه می نویسم ونه می خونم فقط منتظر می نشینم .
منتظر تا این لحظه های تلخ بگذره .
بادستانم ثانیه ها راکنار میزنم تا شاید زودتراین ثانیه ها تمام شدند.
دیگرحتی کسی نیست که لالایی مرگ رابرایم بخواند .
ازتنهایی به گوشه ای پناه برده ام وفقط انتظار می کشم .
ثانیه ها چه کند حرکت می کنیدچه کند بشتابید تا این لحظه های پراز غم واندوه سریع تر ازکنارمن
دورشوند.
چقدر انتظار سخت است تا کنون این چنین انتظار رالمس نکرده بودم.
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۸۷ ساعت 16:1 توسط حسین قربانی
|