يك كلام از مادر عروس
نابرده رنج گنج ميسركه ميشود
مزد آن گرفت جان برادر كه خواب كرد
۲۱۵۵۸۸۸تتعاغل
نابرده رنج گنج ميسركه ميشود
مزد آن گرفت جان برادر كه خواب كرد
۲۱۵۵۸۸۸تتعاغل
کاش این بار آخرین باری باشد که دلم فراموشت می کند .
................................
................................
........................................................................................................
-----------------------------------------------------------------------------------
****************************************************
-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-/-/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/-*/
این جا دیگه کم آوردم .
گاهی دلم میگیرد وهوای گریه در سرم جاری می شود که باز باد مرا از گریه باز می دارد .
چرا گاهی تند قضاوت میکنیم وگاهی تند مینویسیم.(مگه این خوانندگان بیچاره چه گناهی کرده اند که علاوه بردرد خود درد ماراهم به یدک بکشند)
اگه چیزی میگم با همه هستم حتی با خود خودم هم هستم .
گاهی بد نیست به آینده بهتر وبه دیگران هم بهتر نگاه کنیم .
گاهی بد نیست آدما همه باهم داد بزنیم سر این دنیا که چرا مارو این جوری کرده .شاید هم دنیا بی گناه باشه.
وخداوند به انسان صبر را آموخت تا دیگران را بهتر بشناسد
وحید جلیلوندهم مثل همیشه خوب گفته.بخونید حتما.
اگه اشتباه نکنم این سخن از امام صادق(ع) است.
وتو می دانی که ما دراین زمان چقدر بیشتر از هر زمانی به تو نیاز داریم ای آقای من،پس چرا این انتظار را پایان نمی بخشی .
خدای من توی این ماه عزیز می خوام از تو که ظهور امام ما رو هر چه زود تر برسانی تا با پرچم یا لثارت الحسین راه امام حسین را به همراه امام زمانمان به پایان برسانیم.
گفتم: چه بخوانم،چگونه بخوانم
گفتی :بنویس
گفتم: چگونه بنویسم ،ازچه بنویسم،چرابنویسم
گفتی: برو
گفتم :کجابروم ،تا کجابروم،چرابروم
گفتی :ایست
گفتم :چرا
گفتی: بنشین
گفتم: این جا،چرا این جا
گفتی: فرصتت تمام شده باید خداحافظی کنی
گفتم:تو گفتی بخوان،بنویس،برو،ایست،بنشین.
هرچه خواستی گفتی پس چرا؟
گفت: توکه هرچه گفتم گفتی چرا ،گفتی:چگونه،گفتی:چه.
پس چگونه ادعا می کنی من منتظرم،منتظرم تا آخرین فرستاده توبیاید،تا چشم بسته به فرمان او گوش کنم.
کمنتالبیق۵۵۶۵۵
وحسین آن شاهزاده شهر عشقی است که هنوز هم که هنوز است مردم
داغ دار مصیبت اویند.
این سیب سرخ نیست که بالای نیزه است
این سر سری است که عالم به پایش نشسته است
و حسین کسی است که در دیوان عشق وآزادگی اش نوشت :اگر دین
نداری آزاد مرد باش.
می دونی تا حالا اصلا" با حال این که این همه با هم بودیم به بودنت فکر نکردم که چقدر برام مهمه حتی شاید باورت نشه به بودن خودم هم تا حالا فکر نکردم.
درسته که رفتنت برام یه کوله بار اندوح داشت ولی باعث شد که هم به بودن تو وهم به بودن خودم فکر کنم،تا بیشتر هم قدر تو وهم قدر خودمو بدونم .
ثانیه ها دیگه کند شدن وبی روح ،غزل هام سرد شدنو باور نکردنی،دیگه کسی رو ندارم تا براش خودمو لوس کنم تا بیاد نازمو بخره.
نفش کشیدن هم دیگه سخته ،انکار ملکول های آب رو هم از هوا گرفتن آخه هوا هم خشک شده.
منتظرت می مونم تا برگردی .اگه اومدی ودیدی که نیستم بیا سر قرار همیشگی مون کنار اون جوب آب .
به امید دیدار تو
غزل کجایی خوش مرام
غزل دیگه دوری ازم
نشد دیگه غزل چون همه رفتن توهم منو تنها بگذاری وبری
غزل کی تلسمت کرد
غزل کی تو روازم گرفت
غزل من وقتی نیستی به کی درد ودلامو بگم
وقتی نیستی تو بغل کی گریه کنم
آره غزل
حداقل واستا جواب سوالات من روبده
خوش مرام بعدازاین همه بودن اینه رسمش
بری وخداحافظی نکنی
باشه غزل
باشه غزل
هرجورکه توراحتی
هرجورکه تودوستداری
من هم باتو خداحافظی نمی کنم چون می دونم زود زود دوباره برمی گردی می یای
اگه نیای چیکار کنمتوی این کوچه های پردرده سر
توی این زندگی های سرد
تو عبورازتلخی های روزگار
درگذرازسربلندی های زمانه
کسی روجز توندارم
ای امید بی پناها ن
ای.........
...کاشکی بعدازیک باردرس می گرفتیم .

یادم می یادوقتی که کوچیک بودم
یه بارتوی بازارگم شدم
تابه خودم آمدموفهمیدم چی شده
چون که گریه می کردم یکی دستموگرفت
وگفت:بیا این جا پیش من مادرتوپیدامی کنم
بعد که مادرم اومد
دستمو گذاشت توی دست مادرم.
اما حالا توی این زندگی شلوغ
من خدامو گم کردم
نمی دونم کسی می تونه به من کمک کنه .....آره؟
کسی می تونه دستمو بگیره وبگذاره تو دست خدام.
تو می تونی
خواهش می کنم اگه می تونی منو ببرپیشش
قول می دم بچه خوبی باشم
قول می دم به حرفاش گوش بدم .وآن گاه که زلیخانتوانست یوسف رادردام های خودگرفتارکند
خواست برود ودیگراثری ازخودبه جای نگذارد
دراین موقع بود که خداگفت : زلیخا بمان
بمان تا به وسیله تویوسف ها را امتحان کنم.
این گونه بودکه زلیخاماند
وهنوزهم درمیان ما هست.
شبانه روز ازدردبه خودمی نالد
جدیداًهم که موقع عطسه غبارسیاه رنگی ازدهانش خارج می شود.
حال زمین خوب نیست.
معده درد عجیبی گرفته است.
صورتش سرخ شده .
ماه که می گوید دیگر امیدی به خوب شدنش نیست .
خورشیدنشسته وزانوی غم بغل گرفته .
مریخ گریه می کندواورانوس دیگر حتی گریه هم نمی تواند بکند .
حال زمین خوب نیست.
سلام ای نگین جهان
سلام ای انتهای لطف وصفا اصلاً
سلام ای خود خود لطف وصفا
سلام ای دلبردل های بی جان
سلام ای روشنی
سلام ای گل خوش بوی باغ اهل صفا ووفا
سلام ای آخرین بازمانده خاندان رفاقت وصداقت
سلام ای چهل چراغ زمین
سلام
واین جاست که زبان کم می آوردوسرتعظیم بازهم مثل همیشه جلوی توفرودمی آورد.